سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 04 تیر 1

در عجبم از بعضی‌ها که چه راحت، شخصی‌ترین تصاویر از خودشان که هر کسی حق دیدن آن‌ها را ندارد، برای دیدن عموم در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی قرار می‌دهند...؛

کشف حجاب فیسبوکی

این چند داستان  را هم لطفا بخوانید ، کوتاه و شنیدنین

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند

اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد ".
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم ...
--------------------------------------------
چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش گفت
چرا خانوماتون نمی تونن با مردا دست بدن یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه
خرابی دارند ؟

دانشجوی ایرانی لبخندی زد و گفت:آیا هر مردی میتونه با ملکه انگلستان دست بده
چارلز با عصبانیت گفت : نه
ملکه مگه فرد عادیه؟ فقط افراد خاص می تونن با ایشون دست بدن.. دانشجوی ایرانی
بی درنگ گفت
((خانم های ایرانی همشون ملکه هستند..))
درود بر تمام ملکه های سرزمینم ایران
-------------------------------------------------------------------------

دخترک رو به من کرد و گفت: واقعا آقا؟
گفتم: ببخشید چی واقعا؟
گفت: واقعا شما بچه شیعه ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد
گفتم: بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ماها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند
محو ما میشن،
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر
پایین میندازید و رد میشید!
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه
گفت: کمه؟ ببخشید متوجه نمیشم؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا سلام الله علیها
باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه آره تو راست میگی


 نوشته شده توسط احمد خطیبی پور در یکشنبه 91/12/27 و ساعت 2:29 صبح | نظرات دیگران()
http://www.4shared.com/photo/BO-_8qjg/body.html
درباره خودم

سایت سربازان گمنام
احمد خطیبی پور
این وبلاگ ، یک وبلاگ همه جانبه است.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 4
مجموع بازدیدها: 165721
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
http://ebux.ir/includes/img/468x60.gif
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
تبلیغات سایت سربازان گمنام